کد مطلب:149280 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

مسؤولیت فرد از نظر اجتماع
مطلب دیگری كه درست نقطه ی مقابل سخن این افترابندها و دروغگوهاست، این است كه در اسلام مسأله ای وجود دارد كه در ملتهای دیگر امروز دنیا به صورت یك قانون دینی وجود ندارد (البته نمی گویم پیغمبران سلف نداشته اند) و آن این است كه اسلام نه تنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود مسؤول و متعهد می داند، بلكه فرد را از نظر اجتماع هم مسؤول و متعهد می داند. امر به معروف و نهی از منكر همین است كه ای انسان! تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار مسؤول و متعهد نیستی، تو در مقابل اجتماع خود هم مسؤولیت و تعهد داری. آیا می توان گفت چنین دینی دین قضا و قدری است؟ البته قضا و قدری به مفهومی كه آنها می گویند كه كارها را خدا باید انجام دهد و بشر از این جریان و مسیر خارج است و مسؤولیتی ندارد، آنچنان قضا و قدری كه از بشر نفی و سلب آزادی و مسؤولیت و تعهد می كند. قرآن چنین قضا و قدری را نمی پذیرد.

آیا شما در این زمینه جمله ای بالاتر از آن آیه ی كوچك - كه با تفاوت مختصری در دو جای قرآن آمده است - پیدا می كنید: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» [1] .

این آیه آب بسیار صاف و پاكی است كه بر سر منظرها، آنهایی كه به انتظار هستند كه همیشه خدا از یك راه غیر عادی كارها را درست كند، می ریزد. انتظار بیهوده نكشید. «ان» یعنی تحقیقا مطلب این است. تحقق و واقعیت این است كه هرگز خداوند اوضاع و احوال را به سود مردم عوض نمی كند «حتی یغیروا ما بانفسهم» مگر وقتی كه خود آن مردم آنچه مربوط به خودشان است، آنچه كه در خودشان هست: اخلاق، روحیه، ملكات، جهت، نیات و بالأخره خودشان را عوض كنند. آیا شما می توانید صریحتر از این، مسؤولیت پیدا كنید؟ آنهم مسؤولیت در برابر یك اجتماع، یعنی اجتماع را برای مسؤولیت مخاطب قرار بدهد.

در آیه ی دیگر كه سرنوشت یكی از امم فاسد گذشته را ذكر می كند، می فرماید:


«ذلك بان الله لم یك مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم» [2] از یك نظر، تأكید در این آیه بیشتر است. بعد كه می گوید آنها چنین فاسد شدند و چون وضع خود را خراب كردند ما هم وضع خوبشان را تبدیل به وضع خراب كردیم، می فرماید: «ذلك بان الله [لم یك]» این به موجب این است كه خدا چنین نبوده است. وقتی می گوییم «كان الله» یا می گوییم «ما كان الله» حكایت می كند از یك سنت: خدا چنین نیست، یعنی خدایی خدا ایجاب می كند كه چنین نباشد. (وقتی انسان می گوید من چنین نیستم، من چنین نبوده ام، اتكا می كند به شخصیت خود، می خواهد بگوید من شخص آنچنانی هستم كه لازمه ی شخصیت من این است كه در گذشته چنین باشم، امروز هم چنان باشم). می فرماید: «ذلك بان الله لم یك مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفهسم» خدا چنین نبوده است، یعنی اللهی الله چنین ایجاب می كند.

آیه ی دیگری در قرآن است كه آن را به مناسبت «لم یك مغیرا» می خواهم عرض كنم: «و ما كنا معذبین حتی نبعث رسولا» [3] ما ملتی را بدون اینكه اتمام حجتی برایشان شده باشد عذاب نمی كنیم. آنگاه ملتی را عذاب می كنیم كه آنها مطلبی را بفهمند و درك كنند ولی در مقابل فهم و درك خود طور دیگری عمل كنند. می فرماید: «ما كنا معذبین» ما چنین نبوده ایم؛ یعنی خدایی ما ایجاب نمی كند كه چنین باشیم، خدایی ما ایجاب می كند كه طور دیگری باشیم.

«ذلك بان الله لم یك مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم» خدا چنین نیست. آیا ما می توانیم مدركی بهتر از این پیدا كنیم؟ آیا بیشتر از این می توان اطمینان پیدا كرد كه انتظارات به شكل انتظاراتی كه ما داریم بیهوده است؟ نص قرآن است، با نص قرآن نمی توان كاری كرد.

نكته ای را اقبال لاهوری از همین آیه استنباط كرده است كه نكته ی بسیار عالی ای است. از ضمیر «حتی یغیروا» استفاده كرده است، می گوید [4] قرآن می فرماید: «حتی یغیروا ما بانفسهم» نمی گوید: «حتی یغیر ما بانفسهم». اگر چنین می گفت، معنایش این بود: خداوند اوضاع و احوالی را كه برای مردمی وجود دارد، چه خوب و چه بد، عوض نمی كند مگر آن وقت كه اوضاع و احوالی كه مربوط به خودشان است یعنی
مربوط به روح، اخلاق و خصوصیاتی كه در دست و عملشان است، عوض شود. نه، می فرماید: «یغیروا» تا خودشان به ابتكار و دست خود و استقلال فكری خویش اقدام نكنند وضعشان عوض نمی شود. یعنی اگر ملت دیگری بیاید و بخواهد به قهر و جبر، اوضاع و احوال مردمی را عوض كند، مادامی كه خود آن مردم تصمیم نگرفته اند، مادامی كه خود آن مردم ابتكار به خرج نداده اند. مادامی كه خود آن مردم استقلال فكری پیدا نكرده اند، وضع آنها به سامان نمی رسد.

ای مردم! انتظار نداشته باشید دیگران از خارج بیایند وضع شما را سر و سامان دهند. ملتی كه بخواهند مستشار خارجی برایش تصمیم بگیرد، تا ابد آدم نخواهد شد چون او «یغیروا» نیست؛ باید «یغیروا» باشد، باید ابتكار و فكر و نقشه داشته باشد، باید خودش شخصا برای خود تصمیم بگیرد و انتخاب كند. هر وقت ملتی رسید به جایی كه خودش برای خودش تصمیم گرفت و خودش راه خود را انتخاب كرد و خودش در كار خود ابتكار به خرج داد، چنین ملتی می تواند انتظار رحمت و تأیید الهی را داشته باشد، انتظار آن چیزهایی كه قرآن نام می برد: فیضهای الهی، اعانتهای الهی، نصرتهای الهی. اگر انتظار بیهوده داشتن كار صحیحی بود و انسان می خواست فقط به شخص خود اتكا كند، حسین بن علی علیه السلام شایسته تر از هر كس بود كه منتظر بنشیند تا خدا رحمت خود را بر او و امت نازل كند. چرا نكرد؟ حسین می خواست «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» باشد، می خواست ابتكار را به دست گیرد، دست به تغییری در اوضاع اجتماع بزند، همان تعبیری كه خودش از پیغمبر اكرم به كار می برد: «فلم یغیر علیه بفعل و لا قول كان حقا علی الله ان یدخله مدخله». چگونه عوض كند؟ چه تصمیماتی بگیرد؟ كارهای ساده را ما هم بلدیم انجام دهیم. خوب شدن ها در سطح مسائل ساده كار همه است. مثلا اسلام توصیه كرده است كه به زیارت حاجی بروید. خوب، ما می رویم، چایی می خوریم، گزی می خوریم و بلند می شویم می آییم. [یا توصیه كرده است] تشییع جنازه كنید، در مجلس ختم شركت كنید. اینها كارهای آسان اسلام است. این كارهای ساده از عهده ی هر كسی برمی آید. اسلام همیشه با این كارها اداره نمی شود. موقعی هم می رسد كه باید مثل حسین بن علی علیه السلام برخاست و حركت كرد، قیامی كرد كه نه تنها جامعه ی آن روز اسلامی را تكان بدهد بلكه موجش پنج سال بعد به یك شكل اثر كند، ده سال بعد به شكل دیگری اثر بخشد، سی سال بعد به شكل دیگری، شصت سال بعد به شكل


دیگری، صد سال و پانصد سال بعد به شكلهای دیگری، و بعد از هزار سال نیز الهام دهنده ی نهضتها باشد. این را می گویند: «یغیروا ما بانفسهم».


[1] رعد / 11.

[2] انفال / 53.

[3] اسري / 15.

[4] اقبال شناسي، نوشته ي سيد غلامرضا سعيدي.